۱۳۹۴ آذر ۲۸, شنبه

سرنگونی رژیم آخوندها تنها راه رهایی مردم ایران

سهیلادشتی: باید این رژیم را سرنگون کرد.
گفتم ای سبحان الله دوران با خبر در حضور و نزدیکان بی بصر دور
لحظاتی هستند که فکر می کنم پژواک فریادت را تنها خودت می شنوی و گوش جهان پر است از ناله های درد.
در میهنی که به دست گزمه های قرون وسطائی مذهبی اداره می شود، آنچه بر مردم می بارد درد است.
از حیرت این همه نامردمی محزون می شوی. از خودت می پرسی این مردم کی هستند، مگر می شود دکتری بخیه زخم کودکی را به علت نداشتن پول بکشد. مگر می شود دستفروشان خیابانی را به جای اینکه مآمنی و یا محل کسب و کاری برای آنان درست کرد، در مقابل چشم صدها نفر به زیر شلاق کشید و از هیچکس هم صدائی در نیاید. آخر کسی نیست که برای آن جوان دست فروش و یا کودک دبستانی و یا دهها نفر که روزانه دست به خودکشی می زنند کاری بکند. کسی نیست که اعتراض کند. فریادی نباید باشد وقتی که به اصطلاح معلمی دو کودک نوجوان را که بلندی تنهایشان به اندازه ۱۲۰ سانتیمتر هم نیست زیر مشت و لگد می گیرد و بعد آن دو کودک را مجبور می کند که به همدیگر سیلی بزنند و کینه و نفرت را در این کودکان نهادینه کند. درد این مرد را که نام معلم بر خود گذاشته نمی دانم فقط این را می دانم که معلمی براندازه او نیست بهتر بود که پاسدار شود. از مطلب دور نشویم بحث اصلی این است که چرا مردم بلند نمی شوند. در ایران آخوند زده بحث هائی مثل حقوق بشر آنقدر مجازی است که سفر به کره مریخ.
در کشوری که قانون فقط برای مجازات است، و بحث به جای این که حول محور اشکال مختلف مبارزه متمرکز شود به و رژیم را نشانه بگیرد به شکلی شاید حتی ناخود آگاه به طلبکاری از مردم می رسد. بگذارید برای روشن شدن بحث قسمت کوتاهی از  نوشته زندانی سیاسی مقاوم سعید ماسوری را نقل قول کنم. سعید را به همراه دوستش برای بازجوئی دوباره از زندان اوین به اهواز می برند. سعید از احساساتش در فرودگاه تهران نسبت به مردم می گوید:
… با همان سر و وضع و شلوار شیرازی،خلاصه شکل و شمایل یک قاچاقچی یا قاتل ما را وارد فرودگاه و سالن انتظار کردند. نگاههای مردم از هر چیزی گزنده تر بود. گویی صدای تک تک آنها را می شنیدم که باخودشان حرف می زدند… بدبخت را ببین…!! همه هم ما را به یکدیگر نشان می دادند و وقتی از کنار ما رد می شدند تا چند قدم به عقب نگاه می کردند و ما را با نگاهشان تعقیب می کردند… شاید سرزنش می کردند شاید دلسوزی… قطعاً به جز قاچاقچی و خلافکار و مجرم هیچ تصور دیگری در مورد ما نمی کردند و لباسهای ما هم این تصور آنها را قطعاً تأیید و تقویت می کرد… و این نگاهها بود که چون خنجری در قلب جانم فرو می رفت.هر چقدر تقلا می کردم نمی توانستم به آنها نگاه کنم گویی از همه متنفر بودم… فضای سالن انتظار صد برابر انفرادی برایم دردآورتر بود و دوست داشتم به همان سلول انفرادی بازگردم تا حداقل از تیر این نگاههای مجرم انگارانه خلاص شوم…انگار نه انگار که ما همه چیزمان را از دست داده ایم برای یک قطره آزادی و یک قطره عدالت و حقوق انسانی برای همین مردم… و حال این نگاههای تحقیرآمیز…
اینگونه رفتم در فازی طلبکارانه از مردم که چرا قدر ما را نمی دانند… چرا فرق ما را ازیک مثلاً قاچاقچی تشخیص نمی دهند و… ولی آنچه را که به مردم نسبت می دادم در واقع نیازها و درخواستهای خودم از آنها بود که به شکل پرخاشگرانه (البته در ذهنم) به آنها نسبت می دادم… اینجا هم از مواردی بود که بشدت در روحیه ام تأثیر گذاشت… با جو اعتیاد و فساد و تباهی که در کشور بوجود آورده اند… مردم حق دارند به هر کس مظنون باشند تا چه رسد به اینکه اینها می خواستند ما را همین گونه معرفی کنند یا باید فریاد میزدم و می گفتم که سیاسی هستم و نه قاچاقچی که شهامتش را نداشتم و یا اینکه مردم تقصیری ندارند…این توضیح را اضافه کنم که در چنین شرایطی معمولا انبوهی تهمت و افترا به مردم می بندیم که: نمی فهمند، ظلم پذیرند،قدر نمی دانند، مشغول زندگی خودشان هستند و غیره و… ولی همیشه معتقد بودم که این صفتهای نا روایی که مردممان می بندیم انعکاس و بازتاب نا توانی ها،ناامیدی ها وسرخوردگیهای خودمان است و چون شهامت دیدن خودمان را نداریم و یا تصور میکنیم که ما خیلی مایه گذاری کرده و هزینه داده ایم، ایراد را به مردم و فرهنگ مردممان نسبت میدهیم… به همین خاطر وقتی چنین افکاری به ذهنم خطور می کرد، می فهمیدم که اینها علائم آن است که خودم ظاهرا با مشکلاتی مواجه هستم( فکری یا محیطی) و باید آن را به سرعت یافته و مقابله کنم… همانطور که قرآن هم این را به زیبایی بیان کرده: إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُالشَّیطَانُ بِبَعْضِ مَا کسَبُوا…(آل عمران۱۵۵) که اگر حتی شیطان هم فریبتان می دهد به خاطر چیزهایی است که نزد خود نگه داشته اید و او هم با همان تمایلاتتان شما را به انحراف می کشاند… پس تقصیر را گردن شیطان نیندازید و خلاصه اینکه شیطان علت نیست بلکه آن تمایلات، خواسته ها و افکار خود شماست که زمینه آن را پیشتر فراهم کرده و نزد خود دارید.

آری در شرایطی که اختناق فاشیستی مذهبی اختاپوس وار بر تمامی جامعه چنگ انداخته توقع و انتظار حرکتهای خود بخودی دور از شرایط جامعه است. این جاست که نقش پیشرو و روشنفکر و آنکه می فهمد بارزتر می شود. کسی که توقع دارد که بدون هزینه دادن این رژیم تغییر کند یا تصور باطلی دارد و یا اینکه خدای ناکرده مأموریت دارد و در نقش مخالف میخواهد این رژیم در کلیتش تثبیت کند. به گفته گابی گلایشمن رئیس اسبق انجمن قلم سوئد رژیم مذ هبی حاکم بر ایران هوای بد نیست که با باد برود. باید این رژیم را سرنگون کرد.
شرایط حاکم بر جامعه ایران بسیار انفجاری است. معجزه بهتر شدن شرایط اقتصادی مردم بعد از برداشتن تحریمها به سرابی بدل شده است. اعتراضهای خانواده های زندانیان سیاسی گسترده تر می شود. و رژیم می خواهد که به هر نحوی جلوی این حرکتها را بگیرد که بار دیگر پیر فرزانه تاریخ معاصر ایران و معلم آزادگی پا به میدان می گذارد
 یک دست جام باده ویک دست زلف یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزو است
منبع:
http://mosnikar.blogspot.com/2015/12/blog-post_71.html

۱۳۹۴ آذر ۲۶, پنجشنبه

رفسنجانی ٬خامنه ای و خبرگان٬ جنگ هژمونی


آخوند صدیقی در نمایش جمعه تهران (۲۰/۹/۸۴) : «نظارت استصوابی شورای نگهبان… حق مردم است که خبرگان، محل فتنه و فتنه‌گر نباشد… نص قانون اساسی و یک کار عقلایی پذیرفته شده در تمام عالم است».
 آخوند طائب رئیس قرارگاه عمار: «وای به‌حال مجلس خبرگان اگر دست فراریهای از جهاد بیفتد» (سایت حکومتی خیبرآنلاین-22آذر94).

 «فتنه‌گران می‌خواهند مجلس خبرگانی را که محل ’اجتهاد و شیخیت [شیخوخیت] ’ است، به محلی برای ’جنجالهای سیاسی’ تبدیل کنند» (سایت حکومتی جهان-21آذر94).

 سؤال این است که چرا و تحت تأثیر چه عواملی، خبرگان ارتجاع که همیشه خودش و نمایش انتخاباتی‌اش یک امر حاشیه‌یی بود، در حال حاضر این قدر در رژیم اهمیت و حساسیت پیدا کرده است؟

 پاسخ این است که در نظام آخوندی کار اصلی خبرگان ارتجاع تعیین به‌اصطلاح رهبر و ولی‌فقیه نظام است و از آنجا که در حال حاضر نظام ولایت‌فقیه بر اثر زهرخوران و برجام و همچنین چشم‌انداز زهرخوران سوریه و برشام، در ضعیفترین نقطه خود قرار دارد و به‌خصوص موقعیت خامنه‌ای به‌شدت متزلزل شده و زیر سؤال رفته است؛ خبرگان اهمیتی مضاعف یافته است.

 تضعیف خامنه‌ای و زیر سؤال رفتن او تا آن‌جاست که روحانی در سخنرانی 16آذر خود مجدداً مطرح کرد: «هیچ کس نباید خود را مستثنی از سؤال ملت بداند و همه باید به سؤل مردم و پاسخگویی در برابر سؤال مردم افتخار کنند». این سخنان تازه بعد از حملات شدیدی است که به اظهارات قبلی روحانی شد مبنی بر این‌که «حتی می‌توان امام مسلمین را نقد کرد» و ایادی باند خامنه‌ای، حملات خود به روحانی را تا تهدید به عزل و برکناری او پیش بردند.

 رفسنجانی طی مصاحبه‌یی که روز یکشنبه 22آذر منتشر شده، اظهاراتی دارد که اهمیت و حساسیت دوره آتی خبرگان ارتجاع را روشنتر می‌کند: «هر وقتی که بنا شد رهبری عوض شود یا نباشد و کس دیگری بیاید، (خبرگان) دوباره باید کار عمده‌ای انجام دهند. البته دارند آماده می‌شوند و مطالعه می‌کنند و گروهی را گذاشته‌اند که دارند افراد را بررسی می‌کنند تا آنهایی را که صلاحیت دارند که اگر بعداً حوادثی پیش آمد، بتوانند برای رأی‌گیری مطرح کنند. کار خبرگان عمدتاً همین است»

 رفسنجانی واضحتر از این نمی‌توانست به اهمیت خبرگان در شرایط برکناری یا مرگ خامنه‌ای اشاره کند؛ به‌خصوص که خبرها یا شایعات در مورد وضعیت جسمی خامنه‌ای هم بر سر زبانهاست؛ صرف‌نظر از صحت ‌و سقم این شایعات، خامنه‌ای در آستانه 80سالگی است و از آنجا که دوره خبرگان 8ساله است، به احتمال زیاد، خبرگان آینده، با ترکیبی که در نمایش انتخابات پیش رو مشخص می‌شود، تعیین ولی‌فقیه را هم به عهده دارد و به این دلایل، خبرگان که همیشه نقش صوری داشت، اهمیت فوق‌العاده‌یی پیدا کرده.

 در این میان یک عامل دیگر هم به اهمیت و حساسیت خبرگان افزوده و به جنجال و هیاهو پیرامون خبرگان دامن زده است و آن، کاندیداتوری نوه دجال، حسن خمینی است. چرا که همه می‌دانند حسن خمینی نوچه رفسنجانی است و حتی بیشتر از  حسن روحانی  به رفسنجانی وابسته است. وقتی خامنه‌ای رفسنجانی را در بازی انتخاباتی 92، حذف کرد، مجبور شد به روحانی تن بدهد و به این ترتیب رفسنجانی از طریق روحانی دوباره به رأس نظام و قوه مجریه حضور پیدا کرد، چرا که روحانی پسر خوانده رفسنجانی است و خط رفسنجانی را پیش می‌برد. اکنون در خبرگان دارد همین وضعیت پیش می‌آید، اگر رفسنجانی توسط شورای نگهبان رد صلاحیت شود، با وجود حسن خمینی، در خبرگان نفوذ خواهد داشت و خط خودش را پیش خواهد برد. به‌خصوص که حذف نوه خمینی دیگر در توان خامنه‌ای نیست. بنابراین هیاهویی که به‌پا شده، با این هدف است که به حسن خمینی فشار بیاورند تا از رفسنجانی فاصله بگیرد.

 روزنامه حکومتی شرق (۲۲/۹/۹۴) در سرمقاله خود می‌نویسد: «آنان به چیزی کمتر از جدایی کامل سیدحسن خمینی از  هاشمی رفسنجانی  و موضعگیری ایشان علیه رئیس مجمع تشخیص مصلحت رضایت نخواهند داد. از آنجا که سیدحسن خمینی هرگز به چنین شیوه‌هایی تن نخواهد داد، تندروها بیش از گذشته عصبانی خواهند شد».

 اما این‌که رفسنجانی در مصاحبه اخیر خود چنین آشکار از فرض مرگ خامنه‌ای سخن می‌گوید و حتی فاش می‌کند که گروهی هم برای مواجه شدن با این وضعیت تعیین شده، در واقع دارد خودش را و آلترناتیو خودش را که «رهبری شورایی» است و در همین مصاحبه نیز مجدداً مطرح کرده، به نیروهای رژیم ارائه می‌دهد. روشن است که در چنان وضعیتی، حسن خمینی نقش پررنگتری خواهد داشت.

 اینها البته نقشه‌های رفسنجانی و ترس و لرزهای طرف مقابل است. اما اینكه تحولات پرشتابی كه آغاز شده، آیا جایی برای این قبیل نقشه كشی ها باز می‌گذارد یا نه؟ بحث دیگری است 

منبع:
http://khamen2015.blogspot.com/2015/12/blog-post_14.html

اسد رفتنی است اما تکلیف حسن نصرالله چه می شود


سقوط اسد حزب الله  و خامنه ای 
 
مثلث شیطانی خامنه ای حزب الله و اسد

مجاهدین و جنگ نرم


رضا شمس:‌ شبکه جنگ نرم رژیم علیه مجاهدین


دوستی که کمی دستش در کار است و اخیراً "اخبار را با دقت بیشتری دنبال می‌کند از بهت‌زدگی و حیرتی که با دنبال کردن انبوه تبلیغات علیه مجاهدین به آن دچار شده می‌گوید. از سایت‌های رنگارنگ رسمی وزارت اطلاعات تا سایت‌های ظاهراً "غیررسمی در رنگ‌های مختلف از چپ بگیر تا راست و میانه که چراگاه مقاله نویسهای وزارتی درپوش اپوزیسیون هستند و حتی رسانه های فارسی زبان متعلق به کشورهای غربی که ظاهراً" باید بی طرف باشند و در کل مجاهدین و شورای ملی مقاومت را تحریم خبری کرده اند و زمانی هم که اخبار مربوط به آنها را پوشش می دهند بیشتربه جوسازی منفی تبلیغاتی شبیه است تا خبر رسانی و دهها مقاله نویس مجهول و معلوم از عضو سابق مجاهدین و شورا بگیر تا شاعربریده و تواب اپوزیسیون نما ووووو.
به قول او این تازه در دنیای مجازی و در خارج کشور است و شامل رسانه های داخل و ارتش سایبری و رسانه های خارجی زبان رژیم ووو... نمی شود و ادامه می دهد، حتما جنگ با مجاهدین باید برای رژیم خیلی حیاتی باشد که این همه نیرو می گذارد. سپس می‌گوید؛ آنچه او را گیج کرده این است که مجاهدین که فعلا در لیبرتی محصور هستند و نمی توانند با رژیم و پاسدارها درگیر شوند تازه چند هزار آدم کجا و این همه پاسدار و بسیجی و اطلاعاتی ووووووو کجا؟
می گویم دوست گرامی به شما حق می دهم که حیرت زده شوی ولی شما گویا اصل موضوع را نگرفته ای. اصل موضوع اصلا ربطی به تعداد نفرات و کمیت مجاهدین و ارتش آزادیبخش در لیبرتی ندارد. کمیت مهم است ولی اصل نیست همچنانکه گفتی از آنجا که مجاهدین فعلا در جنگ نظامی و در جبهه جنگ درگیر نیستند اینکه هزار نفر، دو هزار نفر یا پنج هزارباشند اهمیت ثانویه دارد. اصل دعوا بر سر یک کیفیت است و آنهم تشکیلات می باشد. تشکیلاتی با یک پیشینه تاریخی مشخص و نمادهای شناخته شده در ایران و جهان. تشکیلاتی که هدف اعلان شده اش سرنگونی رژیم می باشد و برای موجودیت رژیم یک تهدید جدی محسوب می شود. رژیم و متحدانش می خواهند اصل تشکیلات و هر گونه مقاومت سازمان یافته را از بین ببرند. اهمیت استراتژیک چنین تشکیلاتی، آنهم در برابر یک رژیم ورشکسته و ضد تمدن معاصر بشری که بر روی انبار باروتی مثل ایران لمیده، در این است که یک ظرف و کیفیتی است که در هر لحظه و در کوچکترین فضای تنفسی میتواند به لحاظ کمی جهش کند و در شرایط مناسب چند ده برابر ضریب کمی بخورد و سرنوشت یک جامعه را تغییر دهد. اصل دعوا اینجاست آنها می خواهند چنین چیزی وجود نداشته باشد.
رژیم در داخل کشور تیغ سرکوب مستقیم را بالای سر مردم، به خصوص مجاهدین نگه داشته و هرجا با سرکوب نرم (تبلیغات و شیطان سازی) کارش پیش نرود تیغ سرکوب را بر سر آنها فرود می آورد و زندان است و شلاق است و چوبه دار و حذف فیزیکی. در عراق هم که می کشد ولی در خارج به خصوص اروپا و امریکا پس از محکومیت دردادگاه میکونوس فقط به جنگ نرم متکی است به هم دلیل باید اینجا مایه بیشتری در جنگ تبلیغاتی و نرم بگذارد. ماهیت جنگ تبلیغاتی رژیم هم در خارج کمی با داخل متفاوت است. همانگونه که نمی تواند مثلا نیروی پاسدار و انتظامی را به اور سورواز ببرد و به مجاهدین حمله کند، نمی تواند از مقاله نویسی مثل حسین شریعتمداری استفاده کند. حتی آنهایی که تحت عنوان اصلاح طلب روانه خارج کشور کرده هم زیاد کارایی ندارند. جنگ نرم باید همان کاری را بکند که اعدام و حذف فیزیکی انجام می دهد و آن نیزاز صحنه خارج کردن نیرو و فرد مبارز و جنگنده می باشد. یک جا (داخل کشور) با حذف فیزیکی و اعدام این کار پیش می رود و جایی دیگر (خارج کشور) که دستش بسته است سعی می‌کند با جنگ نرم و روانی فرد را از جبهه و صحنه نبرد خارج کند؛ یعنی جنگ نرم معطوف به همان اهدافی است که با ابزاری مثل اعدام به آن دست می یابد.
 هدف جنگ نرم به لحاظ تاکتیکی مهار مجاهدین و ارتش آزادیبخش می باشد و بر چند محور استوار است.
 اول- مسئله دار کردن و در نهایت براندن هواداران و اعضاء مجاهدین و شورای ملی مقاومت.
دوم- نا مساعد کردن ملاء اجتماعی خارج کشور برای جلو گیری از جذب شدن افراد و نیروها به مجاهدین با استفاده از تبلیغات منفی و دامن زدن به فضای ضدیت با آنها.
در رابطه با هدف استراتژیکی وغایی این جنگ میتوان به دو محور اشاره کرد.
اول- زدن سر و جدا کردن آن از بدنه تشکیلات با تاکید بر شیطان سازی از مسعود رجوی. کسی که بسا فراتر از یک رهبر سیاسی نماد و رهبر معنوی و چسب کل تشکیلات مجاهدین میباشد.
دوم- در صورت موفقیت در بند اول، فروپاشی نرم شورای ملی مقاومت و تشکیلات مجاهدین با دامن زدن به تضادهای داخلی و براه انداختن انشعابات.
میتوان کسانیکه در این جنگ نرم شرکت می کنند را به دو دسته تقسیم کرد.
دسته اول- کسانیکه که به نحوی بتوانند بطور خاص هواداران و اعضاء مجاهدین و شورا را مسئله دار کرده و پراکنده کنند. چنین افرادی لاجرم باید کسانی باشند که در ملاء هواداری شناخته شده باشند و میتوان آنها را به دوگروه تقسیم کرد.
گروه یک- کسانیکه در گذشته به نحوی در رابطه یا عضو مجاهدین و شورا بوده اند و بعد به دلایلی جدا شده و به خاطر ضدیت کور با مجاهدین و شورا علنا به صف دشمن پیوسته و در تشکلاتی مثل انجمن نجات، سحر، آوا و... توسط رژیم سازماندهی شده اند. آنها وظیفه دارند با تولید انبوهی کتاب و مقاله و خاطرات دروغین به زبانهای مختلف با مجاهدین به مبارزه برخیزند.
گروه دو- کسانیکه جدا شده وادعای اپوزیسیون بودن دارند ولی درعمل تحت عنوان منتقد، تنها اپوزیسیون مجاهدین می باشند نه رژیم. اینها مدعی اند که مزد بگیر نیستند بلکه داوطلبانه!! وظیقه خود می دانند که با مجاهدین مبارزه کنند و آنها را با مسئله دار کردن اعضا و هوادارانشان و دامن زدن به جو پاسیوسیم و بیهوده پنداری مقاومت از عرش به فرش کشانده و تشکیلات آنها را از هم پاشانده و نابود کنند. اینها هر چند از موضعی دلسوزانه، خیرخواهانه و حتی اخلاق مدارانه برخورد می کنند ولی به سان گروه اول در استفاده از شیوه های غیراخلاقی و کینه توزانه از قبیل جعل و دروغ هیچ ابایی ندارند؛ یعنی هم در شکل وهم در محتوا همان کار گروه مزدبگیران را انجام می دهند. اینها جاده صافکنی و بطور همزمان سفید سازی عناصر گروه اول را نیز به عهده دارند.
دسته دوم- کسانیکه با انگیزه های مختلف و دلایل متفاوت از قبیل وابستگی به رژیم، منافع مادی، رقابت سیاسی و... دشمن وضد مجاهدین هستند و کار اصلیشان پخش و نشر تولیدات دسته اول در ملاء اجتماعی میباشد و سعی می کنند برای دسته اول بلندگو و مخاطب تهیه کنند. اینها را میتوان در سه گروه دسته بندی کرد.
یک- رسانه های فارسی زبان متعلق به کشورهای غربی که هم به دلیل سیاست مماشات و هم به دلیل رسوخ عوامل رژیم تحت عنوان خبرنگار در آنها، برای دادن مشوق به رژیم در این کارزار علیه مجاهدین شرکت می کنند. هم چنین برخی افراد فعال یا صاحبان رسانه های خصوصی، اینترنتی و سایت را میتوان در این چارچوب نام برد. گاه چنین رسانه هایی را میتوان با چند صد دلار خریداری کرد.
دو- افراد، گروهها و محافلی تحت عنوان اپوزیسیون، با ادعای چپ، ملی، سکولار، ضد مذهبی و... که خود را رقیب مجاهدین و متحدینشان می دانند و بدشان نمی اید که آنها از هم بپاشند، به دلیل ماهیت فرصت طلبانه و بی پرنسیپی سیاسی تولیدات دسته اول را نشر و بدین طریق تبیغات منفی رژیم را تحت عنوان اپوزیسیون پخش می کنند.
سه- عناصری از محافل سلطنت طلب که به دلیل ماهیت منفعت طلبانه، اپورتونیستی و ضد آزادی خودشان را به رژیم نزدیکتر می دانند تا مجاهدین. این طیف که ازامکانات رسانه ای بالایی نیز برخودارند چه داوطلبانه و چه با مزد و مواجب رسانه هایشان را با کمترین نرخ به چراگاه دسته اول تبدیل می کنند.
کار این شبکه بزرگ و جبهه ای که رژیم برای جنگ نرم علیه مجاهدین ومتحدینشان در خارج کشور سازماندهی کرده، تولید و عرضه موادی است که هم از مجاهدین نیرو بکند، هم اعضا و هوادارانشان را مسئله دار کند و هم فضای اجتمایی را برای حضورشان منفی کند؛ یعنی نیروی رزمنده پیرامون مجاهدین را از صحنه خارج کند. طبیعی است که هر چه بیشتر این تولیدات در پوشش اپوزیسیون و با ظاهری غیر رژیمی عرضه شود میزان تاثیر گذاری و امکان یافتن تقاضا برای آن بیشتر خواهد بود؛ یعنی میزان تاثیر گذاری این جنگ نرم بستگی به میزان ظاهرغیر رژیمی داشتن عرضه کنندگان آن دارد. بی خود نیست که فعالترین عناصر این کارزار بیشتر از خود اپوزیسیون خود را مخالف رژیم نشان می دهند تا بدین وسیله بازار کسادشان را داغ کنند.
در عصر اینترنت و آگاهی اما کل این شبکه به جای اینکه مجاهدین را از بین ببرد تبدیل به وسیله ای شده تا سره را از ناسره و جبهه دوست را از دشمن روشن و جدا سازد وعناصر آگاه و مبارز که عمدتا پیرامون مجاهدین جمع شده اند را هر چه بیشتر آبدیده و در نتیجه برای رژیم خطرناکتر کند.

منبع :
 http://www.hambastegimeli.com/ديدگاه-ها/61252-رضا-شمس-‌-شبکه-جنگ-نرم-رژیم-علیه-مجاهدین